عاشقانه

عاشقانه


 

  قلب تنها چیزی است که شکسته اش هم کار میکنه

  ::
  ::

  هنوز هم از تمام کارهای دنیا ، دلبستن به دلت بیشتر به دلم میچسبد

  ::
  ::

  زخم که میخوری ، مزه مزه اش کن ، حتما نمکش آشناست !

  ::
  ::

  من را از هر طرف نگاه کنی ، عاشق تو از آب در می آیم !

  ::
  ::

  به سلطان حقيقتها فراموشت نخواهم کرد، تو تنها شعله اي هستي که خاموشت نخواهم کرد.  

  ::

  ::  

 رسیده ام به حس برگی که میداند بادازهرطرف بیایدعاقبتش"افتادن"است

 ::

 ::

 تمنادارم ازآسمان که اگرحتی قطره ای ازخوشبختی باریدبرای "تو"باشد

 ::

 ::

 میان آن همه الف و ب ومشق دبستان آنچه درزندگی واقعیت داشت "خط فاصله "بود

 ::

 ::

  امروز همان پیراهن آبی ام را پوشیدم
  موهایم را همان طور از بالا بستم
  و جلوی لپ تاپم نشستم
  صحنه ی جرم عاشقیم کامل شد
  چه فایده که تو زیر بار کشتن دلم نمی روی
  دستم را روی صفحه ی نمایش گذاشتم
  تا گرمای دستت را که به دروغ گفته بودی روی تصویرم است احساس کنم
  اشتباه می کردم
  آن گرما،گرمای انتظار کودکانه ام بود
  وگرنه قهقهه های تمسخرآمیز تو از یخ هم سرد تر است...

 ::

 ::

 تو به افتادن من در خيابان ميخنديدي
  و
  من تمام حواسم به مردم شهر بود كه مبادا عاشق خنده ات شوند.

 ::

 ::

  همچون شيشه شكستنم آسان بود...
  ولي ديگر به من دست نزن ، اين بار زخميت خواهم كرد...!!

 ::

 ::

  خدايا يك مرگ بدهكارم
  و هزارن آرزو طلبكارم
  خسته ام يا طلبت را بده يا طلبت را بگير
  

 ::

 ::    

 خداونداتودرقرآن جاویدت هزاران وعده ها دادی

 تومیگفتی اگراهریمن شهوت برانسان حکمفرماشد

 من اوراازصلیب قلب خودمصلوب خواهم خواند

 ولیکن من به چشم خویشتن دیدم که چشمان هوس آلودفرزندی

 براندام لخت مادرخود همچنان دزدانه میلغزد

 برادرنیمه شب ازآغوش خواهر کام میگیرد

 خداونداگرمردانگی این است ..به نامردی نامردان قسم 

 نامرد نامردم اگردستم به قرآنت بیالایم

 ویا "میدانی "و اینگونه "میسوزم"

  ::

 :: 

  دلم آنقدر خسته و شكسته است كه ميخواهم گوشه اي پشت به دنيا زانو هايم را بغل كنم و بگويم                     خدايا...من دیگر  بازي نمیکنم.

 :: 

 ::

 من ماندم و16جلد لغت نامه كه هيچ كدامش مترادف اين دلتنگي لعنتي من نميشودكاش دهخدا بداند كه دلتنگي    معنا ندارد ...درد دارد...  

 

 ::

 ::

  صدایم میزد : ‌”گلم” !
  گلی بودم در باغچه ی دلش، اما…
  او باغبان عاشقی نبود،
  گاهی سر میزد و دل میبرد،
  سالها بعددانستم که من تنها نبودم،او باغبان گل های زیادی بود!



نویسنده: فرحان ׀ تاریخ: یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, ׀ موضوع: <-PostCategory-> ׀

CopyRight| 2009 , svlove.LoxBlog.Com , All Rights Reserved
Powered By LoxBlog.Com | Template By:
NazTarin.Com